تماشا میکند با حسرتی جانسوز اکبر را
تماشا میکند آئینه ی روی پیمبر را
به ذکر یاعلی تعویذ میخواند بر اندامش
به میدان میفرستد اینزمان ثانی حیدر را
تلاوت میکند آیه به آیه قامت او را
به آتش میکشد امًّ یجیبش قلب مضطر را
عجب دلشوره ای دارد نگاه زاده ی زهرا
گرفته دست بر پهلو ، به یاد آورده مادر را
عجب دلشوره ای دارد حسین آنجا که نی بیند
به مسلخ میکشاند دست شب خورشید خاور را
عجب بُغضی نشسته بر گلوی تشنه ی مولا
که حتّی جان ندارد سر دهد الله اکبر را
بیایید ای جوانان بنی هاشم که نتوانم
به سوی خیمه برگردانم این صدپاره پیکر را
من از بغض گلوگیری که اصغر داشت فهمیدم
برادر مرده میداند غم مرگ برادر را
- سه شنبه
- 16
- مهر
- 1398
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
اسماعیل پور جهانی
ارسال دیدگاه