بريدم بابا
چقدر ناسزا و زخم زبون شنیدم بابا
بريدم بابا
يكى شون نگفت كه من دخترِ شهيدم بابا
بريدم بابا
بريدم بابا
با سيلى زجر من از خواب يهو پريدم بابا
بريدم بابا
به دنبال نىِ چهل منزل و دويدم بابا
بريدم بابا
با این دستای بستم
دیگه از همه خستم
تو رفتی روی خاک
خرابه نشستم
بابایی باباجونم 2
بابایی حسین جان
__________________________________
فداى سرت
مثه موى تو ببين سوخته گيسوى دخترت
فداى سرت
میبینی چقدر بابایی شدم مثه مادرت
فدای سرت
فداى سرت
با چوبش يزيد مى زد هى روى لب اطهرت
فداى سرت
خدا نگذره از اونکه برید رگ حنجرت
فدای سرت
میبینی دلم خونه
چقد موم پریشونه
بابا زجر روی خاکا
منو میکشونه
بابایی باباجونم3
بابایی حسین جان
__________________________________
@amirhoseinolfat
@mh_mahdipanah
1398/7/12
- چهارشنبه
- 17
- مهر
- 1398
- ساعت
- 10:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر حسین الفت
ارسال دیدگاه