از ذکر کربلا به دل افزون شود کَرَب (1)
سوزد زبان چو آورم نام حسین به لب
.
بستند آب را که از آن وحش و طیر خورد
آل نبی ز تشنگی آمد به تاب و تب
.
نا کس یکی ز اهل زمانه یزید دون
کُشت آن که آمد از همه، آفاق مُنتخب
.
از بهر کشتن تو دلیلی نداشتند
این جنگ ، با تو بی جهت و قتل ، بی سبب
.
گردید کشته زادۀ حَبلُ المَتین دین
ازظلم و جور زادۀ حَمّالت الحطب
.
ای گشته بهرشرح غمت لال ناطقه
ای مانده از حکایت تو عقل در عجب
.
رأس تو را به نیزه نمودند کو به کو
گاهی به کوفه گاه به شام و گهی حلب
.
تا اهل بیت میر عرب شد اسیر شام
زین ماجرا عجم ،زده صد طعنه برعرب
.
می زد یزید چوب ، بر آن لب که بارها
بوسیده بود جدّ گرامیش درج لب
.
(1) کَرَب :
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ رَ ] (از ع ، اِ) غم . اندوه . اضطراب و وحشت . کَرب :
جهان به کام تو باد و فلک مطیع تو باد
موافق از تو به راحت عدو ز تو به کَرَب. (فرخی)
.
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1398
- ساعت
- 12:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم میر ابوطالب کاملی
ارسال دیدگاه