منم آنکه از فراقت غم جانگداز دارم
چه کنم که با تو پنهان سر کشف راز دارم
.
منم آن غمین بیدل که بلاکش فراقم
به وصالت آرزومند دل پاکباز دارم
.
به کجا روم که بی تو همه عالم است ظُلمت
زبهای دولت تو سر سرفراز دارم
.
چو شمیم جانفزایت به مشام جان رسیده
زهوای وصل رویت دل چاره ساز دارم
.
چه غم ار زجور دشمن، شده خاک تیره گلگون
که میان این گلستان چو تو سروِ ناز دارم
.
زجدایی تو خون شد دل داغدار زینب
مه من مگر ندانی که به تو نیاز دارم؟
.
به نماز لیل گفتی که تو را به یاد آرم
همه شب به یادت ای جان هوس نماز دارم
.
زگذشت اربعینی شدم از جهان چنان سیر
که نه شوق خانه رفتن نه سر حجاز دارم
.
«غم دل چه باز گویم که تو را ملال گیرد
کنم این حدیث کوته که غم دراز دارم»
.
دل دردمند«فانی» شده عاشق لقایت
نظری نما که من نیز نظر مُجاز دارم
.
- سه شنبه
- 23
- مهر
- 1398
- ساعت
- 15:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس داداش زاده
ارسال دیدگاه