بند اول
چهل روز گذشت،چهل روز سخت
داداش خواهرت از سفر برگشت
رسید پیشت از،بیابون و دشت
پاشو خواهرت از سفر برگشت
کجایی ببینی که قدم شد از غصه ها خم
کجایی که به زخم قلبم بذاری تو مرهم
ای حسینم نور عینم
بند دوم
پاشو تا بگم،سرم چی گذشت
که حرفا دارم من از این سرگذشت
زمینگیر شدم،ببین پیر شدم
بریده سرت رو دیدم توی طشت
شدم خطبه خونت تو شام و تو کوفه برادر
رسوندم پیامت رو هر جا که رفتم رو منبر
ای حسینم نور عینم
بند سوم
تو هر چی بهم،سپردی برات
آوردم داداش اربعین کربلات
ببخشم اگه،شده کم داداش
یه دختر توی جمع این دخترات
تموم وجود سه ساله ی تو پُر بود از درد
تا که دید سرت رو کشید آه و دق کرد
ای حسینم نور عینم
۱۳۹۸/۷/۲۱
- چهارشنبه
- 24
- مهر
- 1398
- ساعت
- 14:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیرحسین سلطانی
ارسال دیدگاه