شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
.
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آید
.
به گوشم عمه از گهوارهی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
.
حسین را ای صبا برگو که از شام
به کویت زینب غم پرور آید
.
ولی ای عمّه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
.
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
.
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
.
مهار ناقه را یک دم نگهدار
به استقبال لیلا، اکبر آید
.
مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
.
کند «جودی» به محشر، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید
- سه شنبه
- 30
- مهر
- 1398
- ساعت
- 17:0
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
جودی خراسانی
ارسال دیدگاه