• یکشنبه 2 دی 03

 رضا رسول زاده

غزل امام حسن مجتبی علیه السلام -(مردِ غریبِ شهر که نیلی است پیکرت )

460

مردِ غریبِ شهر که نیلی است پیکرت 
آهسته تر شد از چه نفس های آخرت؟
.
باور کنم در آن وطنِ مادریِ تو
یک مرد هم نبود شَوَد یار و یاورت!؟
.
خاکم به سر که خانه شده قتلگاهِ تو 
خاکش به سر که قاتلِ تو بوده همسرت
.
چون تِکّه پاره ی جگرت را به طَشت دید
آهی کشید از دل و می گفت خواهرت:
.
ای بعدِ مادر و پدرم سَرپناهِ من
آورده زَهرِ سوده ی دشمن چه بر سرت؟
.
گفتی: زمانِ مرگِ تو بوده به کوچه ای
روزی که بود دستِ تو دَر دستِ مادرت
.
روزی که پیشِ چشمِ تو آئینه ی رسول
افتاد روی خاکِ مدینه برابرت
.
خون می چِکد زِ گوشه ی لبهای تو ولی
تصویرِ کربلاست در آن دیده ی ترت
.
معلوم شد فراقِ تو داغی عَظیم بود
با سوگنامه ای که سُروده برادرت
.
عَبّاس با حُسین، چگونه کِشیده اند
هفتاد تیرِ تیزِ جَفا را زِ پیکرت!؟
.
حالا تویی و آن کَرَمِ بی نهایَتَت
حالا منم گدای قدیمیِ این درت
.
یک لُقمه نان دَهی ندهی شُکر می کنم
ما را نوشته اند: "بمانیم نوکرت"
.
یک روز اگر که گُنبَدِ زردَت بَنا شود
می خواهم از خُدای تو، باشَم کبوترت

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 10:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران