ای که هستی هشتمین روشنگر دین خدا
پاره ی قلب نبی هستی و نجل مرتضی
یا علی موسی الرضا
کشته ی زهر جفا
در گلستان ولایت گل خوشبویی رضا
همچو زهرا مادرت در خصلت و خویی رضا
ای کریم و مهربان ضامن آهویی رضا
در کمال و در جلال و در خصالی مصطفی
عالم آل محمد هشتمین نور مبین
همچنان ختم رسالت رحمه للعالمین
رهگشای عالم و بر شیعیان حبل المتین
از وجود انورت دارد همه عالم صفا
تو کرم کردی شدم شرمنده ی احسان تو
امشب از لطف توام مولای من مهمان تو
دست خالی آمدم دست من و دامان تو
آمدم سوی تو با دست تهی همچون گدا
من خودم آگاهم از این که گنهکار و بدم
دعوتم کردی رضاجان من به سویت آمدم
با امیدی آمدم مولای من منما ردم
تو کرم فرما و حاجات مرا بنما روا
گرچه هستم بر سر کویت گدایی روسیاه
ای امید ناامیدان آمدم بر تو پناه
بر من از لطف و کرامت یا رضاجان کن نگاه
دردها با یک نگاه تو شود مولی دوا
آسمان دین حق را تو یگانه انجمی
رهنمای دین پیغمبر امام هشتمی
بس کریم و مهربانی تو پناه مردمی
هر گره را می گشاید در جهان دست شما
ای گل باغ ولایت جان زهرا مادرت
جان معصومه یگانه خواهر غمپرورت
سایلان درگه خود را مرانی از درت
از کرامت ای گل زهرا نما بر ما دعا
از غم داغت جهان امشب شده ماتمسرا
در کنار صحن تو جمعند خیل انبیا
در غم داغ تو می سوزد دل اهل ولا
مهدی صاحب زمان بر گردنش شال عزا
زد شرر مأمون دون بر جسم و جانت یا رضا
برده زهر دشمنت تاب و توانت یا رضا
سوخت از این زهر کینه استخوانت یا رضا
خون شده قلب شما از این همه جور و جفا
ای امید عالم هستی رسول عدل و داد
از حسین و کربلای جد خود کردی تو یاد
منتظر بودی درون حجره ات بهر جواد
پاره ی قلبت جوادت را زدی مولی صدا
تا صدای غربتت را نور چشمانت شنید
از مدینه شهر طاها در کنار تو رسید
در میان بستر غم روی ماهت را بدید
از درون سینه اش زد ناله ی وا غربتا
مردم شهر خراسان از غمت افروختند
در کنار پیکر پاک شما می سوختند
مرد و زن بر روی جسم پاک تان گل ریختند
آفرین زین مردم و وای از غریب کربلا
جد مظلومت حسین را سر بریدند از قفا
نانجیبان رأس پاکش را زدند بر نیزه ها
بعد داغ تو زدند آتش تمام خیمه ها
کعب نی با تازیانه می زدند بر بچه ها
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 11:11
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه