اومده دخترِ دُردونه ي حضرت ارباب
میدرخشه روي دسته عمو نور مهتاب
واسه دیدنِ روي ماهش ملکِ از آسمون
اومده تا ، روي زمین ، شده خیلي بي تاب
غرقِ تبسم ، شده روزگارم
جان بي بي رقیه ، شده این شعارم
مِي میزنم از ، این باده ي ناب
اومد به دنیا ، شاپرکه ارباب
کسو کارم تو هستي ، جان بي بي رقیه
بَح از این حاله مستي ، جان بي بي رقیه
رُخ زیبات پرستي ، جان بي بي رقیه
جان بي بي رقیه
مددي مددي یارقیه
تا میره تو بغلِ عمو عباسش میخنده
عمو دورِ دستش دستبنده طلا میبنده
میخونه وان یکادو تا چشم نخوره رقیه
هر کي اسمت رو شنیده دَرِ خونت پابنده
صد قل هوالله ، بَر چشم و ابروش
هرکس که دیده ، دیگه رفته از هوش
رفته به عباس ، بَرق نگاهش
کُل ملائک ، جُزء سپاهش
تویي ورد زبونم ، جان بي بي رقیه
دَمو دائم میخونم ، جان بي بي رقیه
پاي عشقت میمونم ، جان بي بي رقیه
جان بي بي رقیه
مددي مددي یارقیه
دوباره خنده رو لب اربابم وا شده
همگی بگید ماشاالله دوباره بابا شده
همه ي ملائک امدن عیدي بگیرن بازم
قدِ یک به یکشون جلو آقامون تا شده
امشب میخونیم ، لعن اُمیه
من کُشته مُردي ِ، حضرت رقیه
کوري چشم ، مُنکر تو بانو
میزنم یروزي ، صحنت جارو
بزار بازم ببینم ، جان بي بي رقیه
توي موکبت میشینم ، جان بي بي رقیه
زائر اربعینم ، جان بي بي رقیه
جان بي بي رقیه
مددي مددي یارقیه
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس شعرباف
ارسال دیدگاه