◾رحلت جانگداز
◾حضرت رسول مکرم اسلام(ص)
دست تقدیر همه هست مرا با خود برد
آسمان تیره شد و گلشن من را پژمرد
خاطر فاطمه را باد خزان تا افسرد
بعد بابا ز عدو غصه فراوان میخورد
بسکهمناشکفشاندم همهی دیدهتر است
داغ هجران تو بابا بخداسختتر است
چقدر دردی کشیدی و لبت خاموش است
صوت قرآن تو هر روز پدر در گوش است
عالم از عاشقیت سوخته و مدهوش است
فاتح بدر، غمت را همه دم بر دوش است
عزتم رفت چو رفتی ز برم بابا جان
بعد تو سخت چو یک محتضرم باباجان
برسان در بر مادر تو سلام ما را
گو به مادر که شده یکه و تنها زهرا
بهر گریه رود از شهر به دشت و صحرا
فاتح بدر و حنین گشته غریب و تنها
بعد تو عزت ما رفت به یغما بابا
شعلهور آتش کین گشته به بیت مولا
من بیچاره ز هجران تو بیچارهترم
من برای علی و دین تو بابا سپرم
بهر حفظ علی و جان علی بی پسرم
چه بلاها که به جرم علی آورده سرم
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 23:19
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه