ضربه ای خورد به در مادرم از پا افتاد
عاقبت پای پدر مادرم از پا افتاد
میخ و دیوار که نزدیک به هم شد گفتم
دیگر از داغ پسر مادرم از پا افتاد
ناله زد فضه بیا . چند دقیقه که گذشت
فضه آورد خبر مادرم از پا فتاد
گاهی از سرگیجه ودرد سر بعد از آن
گاهی از درد کمر مادرم از پا افتاد
چون ندادند جوابی به سلام پدرم
از همان روز دگر مادرم از پا افتاد
خم نیاورد به ابرو که علی غم نخورد
عاقبت پای پدر مادرم از پا افتاد
- یکشنبه
- 12
- آبان
- 1398
- ساعت
- 9:15
- نوشته شده توسط
- حسین فرجی
- شاعر:
-
حسین فرجی
ارسال دیدگاه