• دوشنبه 5 آذر 03


متن مثنوی حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام -(صدای غریبیت و وقتی شنیدم)

584
-1

صدای غریبیت و وقتی شنیدم
با پای برهنه به سمتت دویدم

تا افتادی رو خاک دلم زیر و رو شد
دیگه دیدن تو واسم آرزو شد

تو رو دیدمت از زیر دست و پاها
دیدم دوره کردن تو رو بی حیاها

چرا تنها موندی؟ سپاهی نداری
گرفته صدات؟ جونِ آهی نداری

یه مَردَم نمونده که یار تو باشه
باید این یتیمت کنار تو باشه

به هر زحمتی بود رسیدم تو گودال
نخواستم ببینم تنت میشه پامال

برا تو سپر غیر دستم ندارم
واسه موندن تو سرم هم میذارم

تنت غرق خونه، منم غرق خونم
پر از زخم جونت، پر از زخم جونم

گره میخوره به نگاهت نگاهم
میشه توی آغوش تو قتلگاهم


می مونم کنارنت تو گودال حتی
که تنها نباشی زیر سمّ اسبا


بمونه تنم کاش با پیکر تو
سرم هم رو نیزه کنار سر تو

حمیدرضا عباسی

  • دوشنبه
  • 20
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران