من صاحب زمونم بر لب رسیده جونم
زهر جفا بریده دیگه امونم
دارم حالا می سوزم از این شرر
مثل یعقوب مونده دیده هام به در
وای امون از تنهایی
یاری نمی کنه پام نایی نداره دستام
حالا پره شکافه کویره لبهام
دارم تو درد من دست و پا می زنم
مهدی رو با ناله صدا می زنم
وای امون از تنهایی
حالا که بی شکیبم یاد شیب الخضیبم
یاد کرب و بلای جد غریبم
ای وای جدم با لبهای تشنه رفت
ای وای جدم زیر تیغ و دشنه رفت
وای امون از تنهایی
- چهارشنبه
- 4
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:6
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه