• سه شنبه 15 آبان 03

 محمود اسدی

(غزل)درد دل با سلمان/آن لاله ام که برگ و برم را شکسته اند

918

آن لاله ام که برگ و برم را شکسته اند
تنها نه برگ و بر،ثمرم را شکسته اند

سلمان! چرا به خانه ی ما سر نمی زنی
دیدی که حرمت پدرم را شکسته اند

خیلی علی غریب شده،ناکسان شهر
زین غم دل پر از شررم را شکسته اند

این روزها مغیره،به حیدر کند سلام
او بود و چل نفر که پرم را شکسته اند

هر روز بین خانه زمین میخورم ولی
با کس نگفته ام کمرم را شکسته اند

از درد سینه آرزوی مرگ میکنم
وز ضرب میخ در،سپرم را شکسته اند

سلمان! تمام صورت من درد می کند
بستم عصابه،چون که سرم را شکسته اند

سیلی به گوش زد،شنوائیم کم شده
طوری که قلب گل پسرم را شکسته اند
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • شنبه
  • 7
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 2:25
  • نوشته شده توسط
  • سادات

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران