گل من از چه در بستر فتادی
سرت را روی خاک غم نهادی
چه زود از پا فتادی جان حیدر
تو که زهرای من باب المرادی
الاای بستری بیمار حیدر
نگر سوز دل بسیارحیدر
کنار بسترت همراه زینب
شده گریه برایت کار حیدر
تویی زهرای من نور دو عینم
به همراه حسن در شور و شینم
بسوزد زینب غم دیده ی تو
کنار بسترت گرید حسینم
الاای آنکه هستی بود و هستم
کنار بسترت از پا نشستم
ز بسکه خون شده دل از غم تو
کنار تو دخیل گریه بستم
تو که بر عالمی کهف الاما نی
ز حق داری مدال قهرمانی
چرا یا فاطمه جان در جوانی
شدی خسته دگر از زندگانی
کنار بسترت خون شد دل من
بسوزانده غم تو حاصل من
تویی در بستر و زینب پریشان
چگونه حل شود این مشکل من
- جمعه
- 13
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه