• دوشنبه 3 دی 03


متن شعر غزل ایام فاطمیه -(غلاف گفت که او بی دلیل افتاده)

471

غلاف گفت که او بی دلیل افتاده
زبانه گفت نه از ظلم ایل افتاده

ز تازیانه شنیدم میان بلوا گفت
پس از کشیدن آهی طویل افتاده

به میخ در نرسیده به چشم گریان گفت
ز رنج دوری طفلی قتیل افتاده

ولی ز سقط جنین نه ز درد بازو نه
ز شوق دیدن رب جلیل افتاده

علی نداشت به زانو اگر رمق حق داشت
کنار اینهمه هیزم خلیل افتاده

پدر به صورت دختر چقدر حساس است
رسول در بغل جبرییل افتاده

ورم تمام تنش را گرفت اما باز
غلاف گفت که او بی دلیل افتاده 

  • سه شنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران