زاده زهرا ميان حجره افغان مى كند
در دل با كردگار حى سبحان مى كند
بس كه جان سوز است آه وناله آن شاه دين
شعله بر جان مى زند دل را پريشان مى كند
گاه مى پيچد ز درد و گاه مى نالد ز غم
گاهى اظهار عطش با قلب سوزان مى كند
دختر مامون چو خواهد كس نگردد با خبر
حجره را بر زاده ى طاها چو زندان مى كند
در ميان حجره در بسته آن آيات حق
راز دل با كردگار خويش عنوان مى كند
آن امام نهمين مى نالد از سوز عطش
ليك ياد از غربت شاه شهيدان مى كند
او غريبانه دهد جان در ديار بى كسى
در جنان بهرش فغان شاه خراسان مى كند
تا سه شب آن پيكر قرآن ناطق را عدو
همچو گنج پر بها در خانه پنهان مى كند
چون نهد جسم شهنشاه مبين در آفتاب
چهره خورشيد را سوزان و تابان مى كند
كربلايى شرح وبست اين مصيت را مگو
ورنه زهرا در جنان گيسو پريشان مى كند
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1391
- ساعت
- 13:20
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه