من جواد بن العلی موسی الرضا هستم
همچو بابایم غریب چشم از جهان بستم
در حجره افتادم
بابا برس دادم
بابا رضا جانم (4)
ای خدا زاری و ناله حاصلم گشته
با چه کس گویم که یارم قاتلم گشته
سوزم خدا هر دم
از غربت و دردم
بابا رضا جانم (4)
در میان خانه ام اشکم روان باشد
همچو زهرا مادرم قدم کمان باشد
گریه شده کارم
از دیده خون بارم
بابا رضا جانم (4)
هلهله کمتر نما ای بی وفا یارم
مادرم شاید بیایید بهر دیدارم
صد ناله دارم من
چشم انتظارم من
بابا رضا جانم (4)
شمع سحر
منکه پرپر میزنم لب تشنه کنجِ لانهام
بر علی موسی الرضا من نوگلی درّدانهام
کس جوابم را نداد
جسمِ من از پا فتاد
همسرم شد قاتلم
من جوادم من جواد
یا جواد بن الرضا (2)
من که چون شمعِ سحر میسوزد از پا تا سرم
بر مشامم میرسد اکنون شمیمِ مادرم
همسر بیگانهام
با کنیزان صف به صف
میدهد شادی به سر
میزند کف را به کف
یا جواد بن الرضا (2)
من نگویم کف مزن یا که به رویم در مبند
مادرم اینجا نشسته پیش چشمانش نخند
مادر و من زارِ هم
هر دو هستیم یارِ هم
هر دو قامت خم شده
هر دو تا غمخوارِ هم
یا جواد بن الرضا (2)
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1391
- ساعت
- 4:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه