فاطمه ای یاور بیمار حیدر
وی تو در اوج غریبی یار حیدر
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
گر چه آهسته دهد فضه تکانت
می نشیند خون تازه بر لبانت
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
کی رود از یاد من ای پر شکسته
سینه ی تو از فشار در شکسته
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- جمعه
- 16
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 13:47
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه