• شنبه 3 آذر 03

 محمود اسدی

(غزل)بدن له شده/از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم

729

از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم
چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم

طفل بودم که چو جوجه بدنم می لرزید
بین آن کوچه عجب محشر کبرا دیدم

می کشیدند علی را وسط کوچه به زور
ریسمان سیهی بر سر بابا دیدم

مادرم روی زمین و لگدی محکم خورد
به روی خاک تن محسن زهرا دیدم

سخت تر بوداز این کوچه،خدایا گودال
بدنی را به سر نیزه ی اعدا دیدم

وای از نحر گلویش چقدر طول کشید
نرود از نظرم آنچه در آنجا دیدم

من به یک روز شدم پیر و قدم گشت دوتا
مرگ خود را دل شب در دل صحرا دیدم

کاشکی طفل یتیمی پس از این گم نشود
من خودم گم شدن لالهٔ طاها دیدم

در پی طفل روانه شدم و یک تن گفت
زیر مرکب بخدا له شدنش را دیدم

نفس آخر زینب شده ای هم نفسم
خوب شد آمدی و روی تو حالا دیدم
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • دوشنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 2:54
  • نوشته شده توسط
  • سادات

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران