حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر
بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر
و با اشکی که می ریزد به لب های پسر،بابا؛
اضافه کرده بر این کاسه ی تا نیمه شِکَّر،شیر
مثال محکمی شد بر جناس تام وقتی که؛
چکانده موقع گریه به حلق شیر مادر شیر
به دور بسترش جمعند شیران بنی هاشم
برادر شیر حیدر شیر مادر شیر خواهر شیر
نگو چشم و نگو ابرو بگو در مسجد رویش
نشسته آهو و رفته است بر بالای منبر شیر
برای شرح چشم و ابرویش یک جفت آهو را؛
تصور می کنم در حلقه ی یک گله ی نر شیر
گره خورده ست ابرویش به هم، از این پل محکم
چه رفت و آمدی دارند باهم این دو لشکر شیر
تمام درد من این است که در اوج نامردی
برای شیر زخمی گشت هر کفتار،آخر شیر
- دوشنبه
- 11
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 1:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه