بی تاب برای آب می رفت
با آرزویِ رباب می رفت
می دید علی به روی دستش
آرام به خوابِ آب می رفت
آن دیو و دَدْ از ندادن آب
از صورتشان نقاب می رفت
پس تیر زبان گشود انگار
چون در عوضِ جواب می رفت
تا نسخهٔ کودکی بپیچد
آن نسخه به پیچ وتاب می رفت
بغضاً لاَبیک داشت در اصل
بر قلبِ ابوتراب می رفت
باید پدری شود زمین گیر
پس داشت به انتخاب می رفت
- پنج شنبه
- 14
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 19:58
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه