• یکشنبه 2 دی 03

 سید پوریا هاشمی

متن شعر حضرت علی اکبر(ع) -(می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست)

759

یا علی اکبر مددی

می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد ازدیده گریان درست

کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
میکنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست

از پیمبر زاده ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست

هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست

خانه ات آباد آقا!یوسف کنعان تو..
صد گلستان میکند از کلبه احزان درست

زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است

مینویسم هرچه احمد باز حیدر میشود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر میشود

ساکن عرش است و عرش از او معلی میشود
کوثر محض است و آب از او مطهر میشود

هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر میشود

هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد میشود
به هوای دیدنش در کوچه محشر میشود


در بقیع و در نجف سر میشود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر میشود

با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند

نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر

قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر

خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر

ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
می‌دمد روی لبش انا فتحنا بیشتر

زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر

مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست

عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد

جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد

دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد

ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..

اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!

راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش

بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا

تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا

یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا

این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..

خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!

در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند

  • دوشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران