• پنج شنبه 20 اردیبهشت 03


حضرت علی اکبر -(وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت)

545


وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت
گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت

اعجاز بین چه کرد اذان گوی کربلا
کاری که جان هر دو جهان، جان از آن گرفت

لب تشنه لب گشود و ز الله اکبرش 
تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت

گفتا شهادتین به یکتایی اله
بر لب گواه، خاتم پیغمبران گرفت

آغوش دشت گشت پر از هیبت علی
وقتی شهادتین علی در اذان گرفت

قامت قیامتی که به قد قامت الصلوه
از قامتش بلند ستون،آسمان گرفت

سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش
حشر دگر ز قامت رعنا جوان گرفت

شبه رسول بود و به معراج کربلا
بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت

بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست
گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت

چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد
بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت

با دست دیگرش ز کمر تیغ حیدری
بر لب سرود ناد علی توامان گرفت

آن سبز پوش هاشمیان آفتاب مهر
همچون شهاب رخصتی از ‌کهکشان گرفت

فرمود میروی و رود جان ز تن مرا
خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت

گامی بزن برابر من شبه مصطفی 
با رفتن تو قلب زمین و زمان گرفت

شد عازم نبرد و ز هل من مبارزش
خصمش رمید و جان ددان بی امان گرفت

برگشت تشنه لب به بر شاه عالمین
او را حسین کام و زبان در دهان گرفت

یعنی که تشنه تر ز پسر هست این پدر
دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت

همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی
آمد دوباره سر ز تن ملحدان گرفت

ناگه حسین دید که هنگامه ای به پاست 
خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت

آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت
جا در میان حلقه ی اهریمنان گرفت

هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش
هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت

آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک
گل بوسه ها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت

آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه 
زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت

آه از دمی که چشم تر باغبان بدید
که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت


آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید
بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت

گفتا که در عزای تو افتاده ام ز پای 
افتاده ام ز پا دل کون و مکان گرفت

گفتا پدر فدای لب خشک و تشنه ات
روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت

گفتا ببین پدر که چه سیراب گشته ام
سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت

زینب اگر نبود،سر نعش اکبرش
می داد جان حسین چو از او توان گرفت
روی عبا نهاده تن چاک چاک او 
از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت

گفتا جواد از غم جانسوز اهل بیت
وز چشم عاشقانش اشک روان گرفت

خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز 
خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت 
                                                                                        جواد کریم زاده 

  • یکشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران