پا که به دنیا گذاشت حضرت زینب
روی جهان پا گذاشت حضرت زینب
پرچم ارباب را قله به قله
برد و به بالا گذاشت حضرت زینب
وقت صبوری دهان کوه حرا را
با عملش وا گذاشت حضرت زینب
قاطع و محکم چنانچه بر دل تاریخ
حسرت اما گذاشت حضرت زینب
تا برسد کربلا علایق خود را
پشت سرش جا گذاشت حضرت زینب
از همگان دست شست و قبل حسینش
قید شد، الا گذاشت حضرت زینب
سر که به بستر گذاشت حضرت زینب
بر همه جا سر گذاشت حضرت زینب
جای پدر تیغ خورد و جای حسینش
بوسه به خنجر گذاشت حضرت زینب
توی خیالش برای خانه ی زهرا
یک در دیگر گذاشت حضرت زینب
شربت شیرین به جای زهر هلاهل
پیش برادر گذاشت حضرت زینب
سوخت لبانش، برید رشته ی جانش
لب که به حنجر گذاشت حضرت زینب
مشک عمو را گرفت و توی خیالش
بر لب اصغر گذاشت حضرت زینب
آه ،غروب دهم بدون ابالفضل
دست به معجر گذاشت حضرت زینب
روی زمین بار سخت قافله ای را
بی علی اکبر گذاشت حضرت زینب
کاش به این دردها دچار نمی شد
قاتل او تیغ آبدار نمی شد
تا نشود بی کسی عمه مشخص
کاش که بر ناقه ای سوار نمی شد
کاش که عباس بود موقع برگشت
زینب کبری طلایه دار نمی شد
ساعت سه آمده ست شمر ز گودال
کاش ولی ساعت چهار نمی شد
کاش که یک بار رفته بود به گودال
کاش که یک بار چند بار نمی شد
کاش که چکمه نمی نشست به بالا
سینه ی او شامل فشار نمی شد
- یکشنبه
- 24
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 1:47
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه