پشت در آمدم به مهمانی
حال زار مرا که می دانی
در غبار گناه خود هستم
همچو مرغی که گشته زندانی
نفس من با گناه خو کرده
شده یکسر هوای حیوانی
نیست در چشم من نشانی از
خاطرات قدیم بارانی
ای کریم و رحیم و بخشنده
حمد بی حد تو را که سبحانی
حال خوبی ندارم ای مولا
روزگارم شده پریشانی
کوله بار ندامت آوردم
کوله باری پر از پشیمانی
کاش با اشک نیمه شب میشد
دل تاریک من چراغانی
خوش بحال کسی که واصل شد
خوش بحال شهید سلیمانی*
-
من گدا و فقیر و مسکینم
بنگر این گریه های پنهانی
به جز از کربلا نمیخواهم
حرف این سینه را که می خوانی
هر چه من بد شدم، ولی آقا
تو برایم همان (حسین جانی)
هیچ کس پیش من نمی ماند
مطمئنم شما که می مانی ...
خاک بر سر کنم که آقاجان
از گناه بدم ، تو گریانی
دل من سوخت پای روضه ی تو
به فدایت هنوز عطشانی
------------------
* انتهای کلمه شهید ساکن است
- جمعه
- 5
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- وحید ولوی
- شاعر:
-
وحید ولوی
ارسال دیدگاه