ولادت:
هم رحمتِ بی کران مبارک
هم نعمتِ جاودان مبارک
گویند زمین و آسمان ها
میلاد رقیه جان مبارک
امّیدِ دل همه خوش آمد
آیینه ی فاطمه خوش آمد
این کیست مَلیکه اي مکرّم
معشوقهٔ عشقِ رَبّ عالَم
گُلبوسهٔ عمّه بر رخ او
دل می بَرَد از خودِ خدا هم
کلّ دو جهان مُسَخّرِ او
جانم به حسین و دختر او
او که دل و دلبر حسین
خود سورهٔ کوثر حسین است
در جبههٔ صبر و استقامت
سربازِ دلاورِ حسین است
باید که به عشقِ او فدا شد
قربانیِ راهِ کربلا شد
روضه:
ای سِرّ حیات یا رقیه
کشتیِ نجات یا رقیه
زهرای شهیدهٔ خرابه
جانم به فدات یا رقیه
ای دفترِ واژه های نیلی
ای خورده به راهِ عشق سیلی
جز رنج و غم و بلا ندیدی
در شام حماسه آفریدی
کعبِ نِی و تازیانه ها را
در راهِ خدا به جان خریدی
منظومهٔ جود ، نورِ دیده
قرآنِ کبود ، ای شهیده
شمشیر زنِ سپاه اسلام
جنگاوَرِ بی پناه اسلام
قلبِ همه سوخت از غم تو
ای سوخته مویِ راه اسلام
شمشیرِ تو اشک بود و ناله
مظلومهٔ مجروحِ سه ساله
تو غربتِ بی حساب دیدی
تو سلسله و طناب دیدی
هم سر به درونِ طشت زر هم
چوبِ ستم و شراب دیدی
چون ضربهٔ خیزران به سر خورد
بر غیرتِ زِینَبیت ، بر خورد
تا سر به خرابه آمد آن شب
جانِ تو زِ غم رسید بر لب
از غصه نَفَس به سینه ات ماند
رفتی و ، امان از دل زینب
دِق کردی و گشتی اِی خمیده
مهمانِ امامِ سر بُریده
هم نعمتِ جاودان مبارک
گویند زمین و آسمان ها
میلاد رقیه جان مبارک
امّیدِ دل همه خوش آمد
آیینه ی فاطمه خوش آمد
این کیست مَلیکه اي مکرّم
معشوقهٔ عشقِ رَبّ عالَم
گُلبوسهٔ عمّه بر رخ او
دل می بَرَد از خودِ خدا هم
کلّ دو جهان مُسَخّرِ او
جانم به حسین و دختر او
او که دل و دلبر حسین
خود سورهٔ کوثر حسین است
در جبههٔ صبر و استقامت
سربازِ دلاورِ حسین است
باید که به عشقِ او فدا شد
قربانیِ راهِ کربلا شد
روضه:
ای سِرّ حیات یا رقیه
کشتیِ نجات یا رقیه
زهرای شهیدهٔ خرابه
جانم به فدات یا رقیه
ای دفترِ واژه های نیلی
ای خورده به راهِ عشق سیلی
جز رنج و غم و بلا ندیدی
در شام حماسه آفریدی
کعبِ نِی و تازیانه ها را
در راهِ خدا به جان خریدی
منظومهٔ جود ، نورِ دیده
قرآنِ کبود ، ای شهیده
شمشیر زنِ سپاه اسلام
جنگاوَرِ بی پناه اسلام
قلبِ همه سوخت از غم تو
ای سوخته مویِ راه اسلام
شمشیرِ تو اشک بود و ناله
مظلومهٔ مجروحِ سه ساله
تو غربتِ بی حساب دیدی
تو سلسله و طناب دیدی
هم سر به درونِ طشت زر هم
چوبِ ستم و شراب دیدی
چون ضربهٔ خیزران به سر خورد
بر غیرتِ زِینَبیت ، بر خورد
تا سر به خرابه آمد آن شب
جانِ تو زِ غم رسید بر لب
از غصه نَفَس به سینه ات ماند
رفتی و ، امان از دل زینب
دِق کردی و گشتی اِی خمیده
مهمانِ امامِ سر بُریده
- شنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:32
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه