با یاد تو چشمان تر را دوست دارم
در آسمانت بال و پر را دوست دارم
با اشک های جاری خود می نویسم
این اشک های شعله ور را دوست دارم
با یک گل نرگس سر کویت نشستم
از چشمهایت یک نظر را دوست دارم
چشم انتظاری بهترین سیر و سلوکم
این خوردن خونِ جگر را دوست دارم
مثل یتیمم که پدر گم کرده باشد
با حسرت آغوش پدر را دوست دارم
باید بیایی تا به آغوشت بگیرم
از شوق بی حد بین آغوشت بمیرم...
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه