ايينه روى مجتبايى قاسم
مستغرق ذات کبريايى قاسم
مثل على اکبرى براى ارباب
چشم تو کند گره گشايى قاسم
حالا که پسر دار شده شاه کريم
داغ است بساط هر گدايى قاسم
از گوشه لبهات عسل ميريزد
مدهوش ز باده بقايى قاسم
دل ميبرد از همه مناجات شبت
مانند حسن چه خوش صداى قاسم
قسمت نشده اگر امامت بکنى
معصومى و از گنه جدايى قاسم
تحت الهنکى که بسته اى شاهد بود
زيباى امام زاده هايى قاسم
سوگند به پينه هاى پيشانى تو
با سن کمت پير دعايى قاسم
در کرب و بلا همه حرم دار شدند
اخر تو خودت بگو کجايى قاسم
گويا که حرم نداشتن ارث شماست
بى مرقد و بى صحن و سرايى قاسم
پشت سر تو دعاى نجمه زيباست
از بسکه لطيف و دلربايى قاسم
تو وارث تکسوار جنگ جملى
الحق حسن کرب وبلايى قاسم
زير پر عباس کشيدى شمشير
شاگرد امير خيمه هايى قاسم
گردن زده اى ازرق و اولادش را
زيرا نوه ى شير خدايى قاسم
در عرش براى تو على کف زده است
تو وارث شاه لافتايى قاسم
اى واى گرفتند همه دورت را
چون گل به ميان خارهاى قاسم
پهلوى تو ضربه خورده مثل مادر
افتاده ميان دست و پايى قاسم
زير سم اسب نرم شد پيکر تو
بر داغ عظيم مبتلايى قاسم
بازيچه قاتل است اين کاکل ناز
گيسوى تو شد رنگ حنايى قاسم
از کهنگى نعل کفن پاره نشد
سر بسته شده چه روضه هايى قاسم
جان داشتى و تن تو را کوبيدند
فرق من و توست ماجرايى قاسم
نجمه همه گيسوان خود را مى کند
تو قاتل او به نيزه هايى قاسم
- پنج شنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه