• دوشنبه 5 آذر 03


شعر شب عاشورا (چشم ما به در مانده بی خبر، وعده‌ی اجابت به ما بده)

1879

چشم ما به در مانده بی خبر، وعده‌ی اجابت به ما بده
مسند بزرگی از آن تو، ذرّه‌ای کرامت به ما بده
 
عشق اگر ولایت به ما دهد، پیر ما و سلطان ماست او
خرقه‌ی خلافت که داده‌ای، خرقه‌ی لیاقت به ما بده

ما کجا و شرح بیان تو، ای خوشا تماشای جان تو
هیبت و کرامت از آن تو، جلوه ی جلالت به ما بده

صبح و شام‌مان سر نمی‌شود، حال و روز دیگر نمی‌شود
سهمی از عدالت که داده‌ای، سهمی از عبادت به ما بده
 
درد را به ما تحفه داده‌ای، اشک را به ما هدیه کرده‌ای
داغ تازه‌ای داده‌ای به دل ، درد بی نهایت به ما بده

یارب این دو روز بقا گذشت، فرصت نماز و دعا گذشت
تاب این جهان را نداشتیم، طاقت قیامت به ما بده

بشکن این طلسم شکسته را باز باز کن قفل بسته را
خنده‌ی جسارت که داده‌ای، گریه‌ی ندامت به ما بده

ما سیاه‌پوش غم خودیم ، زخم خورده‌ی مرهم خودیم
در عزای خود گریه می‌کنیم، مرده‌ایم، طاقت به ما بده
 
شب رسید و گیسوی درهمت، گم شدیم در کوچه‌ی غمت
کشتگان زلف خم توایم ، رخصت زیارت به ما بده

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 6:2
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران