دست بسته می برد این خسته را در کوچه ها
می کِشد درپشتِ مرکب بی حیا در کوچه ها
در دلش رحمی ندارد ... می زند گاهی نهیب
گاه می گوید پیاپی ناسزا در کوچه ها
هر چه گفتم اندکی صبر و تحمّل پیشه کن
بُرد با حال خراب و بی عبا در کوچه ها
می کشد گاهی طناب و می خورم گاهی زمین
می کشد رویِ زمین ... بی اعتنا در کوچه ها
صورتم زخمی و پیشانی شده غرقِ عَرَق
نیست نایی در وجودم ای خدا در کوچه ها
می رود مرغ دلم گاهی مدینه سمتِ در
گاه می آید بیادم مرتضا در کوچه ها
گهگداری می پرد مرغِ دلم تا راهِ شام
یک سه ساله خاطرم آید چرا در کوچه ها
زجرِ ملعون بس که زد در پشتِ مرکب عمّه را
زیرِ لب دارم "رقیّه"یکصدا در کوچه ها
- چهارشنبه
- 21
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 7:32
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه