• پنج شنبه 1 آذر 03

 حسن لطفی

شعر در مدح حضرت رضا علیه السلام -(در هجومِ فتنه‌ها حبل‌المتین ما را بس‌است )

1444
0

بسم‌الله الرحمن الرحیم



یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام

در هجومِ فتنه‌ها حبل‌المتین  ما را بس‌است
در شبِ تاریک قرآن مبین ما را بس‌است

قبل خلقت با خدا گفتیم در روزِ الست
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین ما را بس‌است

آنطرف خیبر حُنین و خندق و بَدر و اُحد
این طرف دستِ خدا در آستین ما را بس‌است

آن طرف از عَمرُوَدها ، عَمروعاصان صف به صف
این طرف شیرِخدا رویِ زمین ما را بس‌است

هست قرآن از محمد هست فرقان از علی
آن شریعت این طریقت آن و این ما را بس‌است

یک علی با صلح آمد یک علی با کربلا
در مذاق عاشقی زیتون و تین ما را بس‌است

اولین و آخرین جمعند در مشهد بگو
دیدن ایوان طلا‌ی هشتمین ما را بس‌است


از نجف مستیم و از مشهد همه دیوانه‌ایم
آنقدر مهمان شدیم  انگار صاحب خانه‌ایم



 آنقدر زخمِ دلِ ما پیش‌تان سر باز کرد
پشت در ماندیم تا آقا خودش در باز کرد

ما گرفتارِ کبوترهایِ این بام و دریم
دیدی آخر صحنِ تو ما را کبوتر باز کرد

باز نوشیدیم آبِ سردِ سقاخانه را
باز هم دیدم کبوتر بچه‌ای پَر باز کرد

در دلم اُفتاد هم قُم می‌روم هم مشهدت
مادرم تا سُفره‌ی موسی بن جعفر باز کرد

بسکه نوشیدیم حسرت رو به درهای بهشت
فاطمه این باغ را  یکبارِ دیگر باز کرد

زائرانت آمدند و قبل رفتن بینِ صحن...
باز هم جبریلِ جایِ فرش شهپر باز کرد

خواستم مدحِ تو گویم فالی از حافظ زنم
حافظ از شیراز آمد باز دفتر باز کرد


《ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
 لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی》



آنقدر ماهی که حتی نور عاشق می‌شود
 آنقدر نوری که حتی کور عاشق می‌شود

حق بده هر روز خورشید آفتابی می‌شود
هر‌که می بیند تو را از دور عاشق می‌شود

 سنگ بودم در حرم دیدم که فیروزه شدم
 تازه فهمیدم دلم بدجور عاشق می‌شود

دید عیسی با تو بینا هست نابینایی‌اش
دید موسی با تو کوهِ طور عاشق می‌شود

عِزِّ سلطانی کجا و مردِ سلمانی کجا  
 از بزرگیِ سلیمان مور عاشق می‌شود

عِلمِ ربّانی تویی باید تو را یک عمر جست
زائر از گهواره‌اش تا گور عاشق می‌شود

در حرم دیدم کبوتر‌ها حسودی می‌کنند
به کلاغی که دلش از دور عاشق می‌شود


ما زمینیم  آسمان بال کبوتر را نبند
هرچه خواهی کن ولی بر روی ما در را نبند



ای به قربان شما و ای به  قربان حرم
بازهم شکرِ خدا ، هستیم  مهمان حرم

یک حرم با چارده گنبد زمین دارد ولی
می‌رویم امشب همه سمتِ خراسان حرم

حاج قاسم گفت وقتی میروی این را بگو
نام ما را ثبت کن بینِ شهیدان حرم

 باز می آییم و می‌بینیم معلولی ضعیف
 راه می‌افتد خودش در زیر ایوان حرم

باز می‌بینیم اشک مادری می‌گیرد و...
بچه‌اش را می‌گذارد رویِ دامان حرم

مشهدت شد باز اما کربلا را بسته‌اند
کاش آنجا خیس گردم زیرِ باران حرم

حق بده دلشوره دارم بغض دارم گشته‌ام
هم پریشانِ محرم هم پریشانِ حرم


از نجف تا کربلا آیا زمینی می‌شویم؟
لطف فرما و بگو که اربعینی میشویم

(حسن لطفی ۹۹/۰۴/۱۱)

  • چهارشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1399
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران