ابری که از سرابِ عَدَم پا گرفته است
باران شدهست، پنجرهات را گرفته است
حَبلُالوَرید، شاهدِ نبضِ زیارت است
در سینه جای قلب، حرم جا گرفته است
با ماهیانِ حوضِ حرم همعقیدهام
هر کس که قطره خواسته دریا گرفته است
دیدم کنارِ پنجرهفولاد، جبرئیل
یک گوشه جا برای مسیحا گرفته است
میگفت، کودکِ فلجی با دویدنش
از دستهای خادم تو پا گرفته است
با کاسهاشکِ پُر شده در صحنِ انقلاب
یک پیرمرد، روضهی سقا گرفته است
هر کس هر آنچه خواسته را از ضریح تو
با یک قسم به «حضرت زهرا» گرفته است
رویای چشمِ من شده پایینِ پای تو
کارِ من و خیالِ تو بالا گرفته است
از قاب چشم، عکسِ ضریح تو میچکد
ابریست، آسمانِ تماشا گرفته است
یا ایُّهاالرَّفیق! منم "لارفیقَلَه"
وا شد دلم کنار تو؛ اما گرفته است ...
- چهارشنبه
- 1
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 19:13
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه