شاهد شعر قدسيم باز ره سفر گرفت
كبوترانه دل سوى مدينه بال و پر گرفت
شعله ی شوق مدح او به باغ سينه در گرفت
گرچه سروده ام بسى بهانه ی دگر گرفت
كه هرچه گفته اى ولى به مدح فاطمه كم است
جان محمد است او بگو كه اين همه كم است
بگو كه مدح فاطمه مدح تمام انبياست
نثار روح پاك او گل سلام انبياست
طراز شأن او ببين فوق مقام انبياست
روز جزا كه التجا ختم كلام انبياست
قسم به نام فاطمه دهند ذوالجلال را
همين به وصف اوست بس شكوه را جلال را
در آن زمان كه هر كسى به فكر راه چاره است
پياده جمع انبيا و فاطمه سواره است
بغل گشوده دوزخ و منتظر اشاره است
گرچه حساب جرم من فزون تر از شماره است
به لطف يك نگاه او خدا برات مى دهد
كه مهر مادرانه اش مرا نجات مى دهد
نواى ناى خسته ام به شور و حال و زمزمه
ببين دل شكسته ام گرفته ذكر فاطمه
فاطمه اى كه عرش را بود قرار و قائمه
به عشق او ندارم از غم حساب واهمه
كه سايه سار دست او پناه اهل محشر است
بر آستان جود او نگاه اهل محشر است
نداى «طَرِّقوا» رسد كه نور ايزد آمده
باز كنيد راه را جلوه ی سرمد آمده
زنى كه بر تمام مردها سرآمد آمده
عشق على مرتضى جان محمد آمده
دور كجاوه اش ملك چو ازدحام مى كند
بهشت در حضور او عرض سلام مى كند
كوثر و قدر و هل اتى آيتى از مقام او
دست به سينه مصطفى آمده بر سلام او
قيام كرده بارها نبى به احترام او
شگفت مانده مرتضى ز قدرت كلام او
فاطمه اى كه بوسه زد ملك به تار چادرش
شفاى جمله دردها گرد و غبار چادرش
بهار جلوه كرد از تبسم ولادتش
خيره نگاه قدسيان به لحظه عبادتش
كبود روى فاطمه گواهى ارادتش
شكست پشت اهرمن ز غيرت و شهادتش
كه پهلوى شكسته اش بقاى دين احمدى است
محسن او حقيقت شريعت محمدى است
كوچه و خانه ی على عرصه ی اقتدار او
در آن طواف عاشقى على على شعار او
كه بازوى كبود شد مدال افتخار او
خطبه ی مسجد النبى عيار اعتبار او
ز شعله هاى آه او روز ستم سياه شد
فتنه ی نابكارها ز اشك او تباه شد
شبى كه رفت تا خدا چه لحظه ها عجيب بود
زلال اشك مرتضى بدرقه ی حبيب بود
چو كشتى شكسته اى به موجها غريب بود
اگر چه غرق دردها على پر از شكيب بود
امانت شكسته را به صاحبش رساند واى
كنار قبر فاطمه نماز صبر خواند واى
فصل كتاب معرفت اصل ولا فاطمه است
نمونه ی بندگى و روح دعا فاطمه است
آنكه بگيرد از كرم دست مرا فاطمه است
زمزمه ی اهل ولا فاطمه يا فاطمه است
به يك اشاره ی نظر ' كميل را كمال بخش
به شعر نارساى او شور و شعور و حال بخش
- پنج شنبه
- 2
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 0:44
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه