نیمه ی شب شده و وقت دعا آمده است
در زدم باز کنی باز گدا آمده است
باز با کوله ای از جرم و خطا آمده است
درِ این خانه به امید عطا آمده است
در این خانه مرا هم بکشانید بس است
پشت در دامن ما را بتکانید بس است
دست من را به ضریحی برسانید بس است
از همه خسته شده سوی شما آمده است
هر کجا حرف تو بوده ست برایم قرن است
حرف عشاق تو این است خراسان وطن است
حرم و خانه ی تو خانه ی امید من است
تو خدایی و به امید خدا آمده است
هرکه حیران تو بوده است پشیمان نشده
و پشیمان شده آنکس که پریشان نشده
وقت آنکه برسم خدمت سلطان نشده؟
ای به قربان تو سلطان،که گدا آمده است
نیمه شب پشت درم تا که به من رحم کنی
پشت در منتظرم تا که به من رحم کنی
آمدم با پدرم تا که به من رحم کنی
پیر مردی ست که با زور عصا آمده است
“آمدم رو بزنم،رو نزنم میمیرم”
رو به تو ضامن آهو نزنم میمیرم
با مژه صحنُ که جارو نزنم میمیرم
باز هم کارگر صحن و سرا آمده است
آمدم این همه ره تا که غلامت بشوم
بفدای تو و این لطف و مرامت بشوم
لقمه نانی بدهی صید به دامت بشوم
گشنه ام،دربدرم،بوی غذا آمده است
استخوانی بدهی رفته پی کار خودش
جنس بونجل که رسیده است به بازار خودش
جنس بد آمده دنبال خریدار خودش
جارچی جار بزن کلب رضا آمده است
- جمعه
- 3
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 16:27
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رسول عسگری
ارسال دیدگاه