تا خبرآوردن مسلم كشته شده،گفتند:آقا نرو،فرمود:دیگه بعد از مسلم و هانی و قیس ابن مُسحر،تو بعضی از مقاتل خبر آوردن،یه برادر رضایی هم داشته امام حسین علیه السلام،چهارتا كشته شدن،خبر رسید،فرمود دیگه بعد از اینها، دیگه عیش و زندگی معنی نداره،اومد،فرمود دختر مسلم رو بگید بیاد،دختر غصه خوره،دختر رو تو دامن نشوند،
یا ابنتی،صدای گریه ی زن ها بلند شد،فهمیدند چی شده،دیدن اشك حسین داره می ریزه روی سر این دختر،فرمود:آی دخترم دیگه خودم باباتم،میوه ی دلم دیگه دخترام خواهرتن،وقتی از دامن حسین اومد سكینه بغلش كرد،تسلیت گفت:غصه نخوری ما دورتیم،نمی گذاریم غریب باشی،غصه نخوری عمه ام نمی ذاره یتیمی رو حس كنی،آی سكینه خاتون،بی بی جان،به دختر مسلم تسلیت گفتی،بغلش كردی،تو گودال كسی بهت تسلیت گفت خانم؟كسی بود دست نوازش به سرت بكشه؟آره،یه عده تازیانه به دست اومدند،یه عده با كعب نی اومدند،حسین........
منبع: باب الحرم
- سه شنبه
- 16
- آبان
- 1391
- ساعت
- 6:22
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
حسین