خزان غم
خزانِ غم به
صفای بهار می افتد
نهیب شعله به
آن لاله زار می افتد
و در مقابل
شهزاده ها و اهل حرم
گذار نیزه به
چشمان یار می افتد
شنیده ای که
غریبانه با لب عطشان
میان مقتل خون
بی قرار می افتد ..؟!
چقدر چشم
حرامی پس از بریدن سر
به قد و قامت
آن با وقار می افتد
تنی به زیر سُم
اسب ها لگد کوب و
سری به غارت
یک نیزه دار می افتد
غریب و بی کفن
و تشنه و سراسر زخم
به روی خاک،
تن شهریار می افتد
خوش آن تنی که
شود شرحه شرحه در ره او
خوش آن سری که
به پای نگار می افتد
نعیمه امامی
اشلق ,۲۲ مرداد ۹۸
- چهارشنبه
- 15
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 10:45
- نوشته شده توسط
- نعیمه امامی اشلق
- شاعر:
-
نعیمه امامی
ارسال دیدگاه