وای از بیکسی
عمه می بینی عمو تنهاست، وای از بیکسی
نا امید از دیدن فرداست، وای از بیکسی
او شهیدان را صدا میزد، یعنی بیکسم
دیده اش از اشک چون دریاست، وای از بیکسی
گرگهایی دسته جمعی روبسویش می روند
یک نفر او، بیشمار اعداست، وای از بیکسی
آه ای نامردمان او زاده ی پیغمبر است
نانجیبان مادرش زهراست، وای از بیکسی
لا افارق عمه جانم طاقت من طاق شد
می روم، او بهر من باباست، وای از بیکسی
تیغ دشمن، دست قطع و، تیر دشمن وای وای
قطره ای بر سینه ی دریاست، وای از بیکسی
شعر :اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 3
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه