◾نوحهی شب حضرت قاسم
◾سبک به سمت گودال از خیمه دویدم من
◾بنداول
با لب تشنه من تا ز فرس فتادم
میان این خاک و خون عمو برس بدادم
به مثل یاس کبود سینه شکسته شدم
سنان زده نیزهام ببین که خسته شدم
ای عموجان ای عموجان
ایعموجان ای عموجان(۲)
◾بنددوم
زره به تن نداشتم خرد شده پیکرم
سلام من را رسان عمو تو بر مادرم
با لب تشنه سرم جدا شده از تنم
عمو منم برایت به سینه و سر زنم
ای عموجان ای عموجان
ای عموجان ای عموجان(۲)
- چهارشنبه
- 5
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 0:45
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه