من ماندم و خون جگر باور نمی کردم
افتاد از من برگ و بر باور نمی کردم
من بر سر دستم دلی صد پاره را بردم
تو بر زمین بی بال و پر باور نمی کردم
با تازیانه دل تسلایی به من دادند
با دست بسته بی سپر باور نمی کردم
در کوچه های کوفه در انظار نامردان
بردند ما را بی خبر باور نمی کردم
من پا به پای نیزه ات بودم ولی خسته
مانند صیدی محتضر باور نمی کردم
در حلقه ی نامحرمان بی حیا دیدم
یک عده پست بدنظر باور نمی کردم
سختی هر راهی کنار تو ملالی نیست
اینگونه با سر همسفر باور نمی کردم
ذکر قنوت وتر من نام ابالفضل این
شب های بی قرص قمر باور نمی کردم
چیزی به جز زیبایی تو در خیالم نیست
بعد از تو بودن را دگر باور نمی کردم
- دوشنبه
- 17
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 2:13
- نوشته شده توسط
- قاصد
- شاعر:
-
جابر عابدی
ارسال دیدگاه