• جمعه 2 آذر 03

 حسن کردی

مصائب حضرت زینب -(نیرو نمانده است به بازو برادرم)

624




نیرو نمانده است به بازو برادرم
تا نیزه های در بدنت را درآورم

ای عمر من چگونه تنت اینچنین شده
بالا بلند قامت تو چون نگین شده

با تیغ و تیر پیرهنت ریز ریز شد
از نعل های تازه تنت ریز ریز شد

ای پاره پاره تن به زمین ریختی حسین
از دست های من به زمین ریختی حسین

یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست
بردند نیزه ها بدنت را به روی دست

دستی سیاه پیرهنت را ربوده است
هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است

نشناختم اگر که تو را حق بده حسین
آه ای مرملٌ بدما حق بده حسین

چون چاره نیست از بدنت دور می شوم
با تازیانه ها ز تنت دور می شوم

زخمی ترین بدن به که بسپارمت حسین؟
تنهاترین من به که بسپارمت حسین؟

از لحظه ای که گرگ صفت ها رها شدند
خلخال ها روانه ی بازارها شدند

غربت ببین چگونه سفر می برد مرا
فریادهای حرمله سر می برد مرا

خولی برای بردن تو کیسه جور کرد
گویا هوای کوفه و نان تنور کرد

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 22:20
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران