یادگار از ، نفسِ پاک پیمبر دارم
ذوالفقار دو دمِ حضرت حیدر دارم
با تو از نکهت سیبی ، ازلی لبریزم
در دلم ، رایحه ی یاسی مادر دارم
شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
سر خوشم شادم از این که علی اکبر دارم
من علی اکبری ام، حیدری ام ، مادری ام
شادکامم که سه تا شعبه ی کوثر دارم
گرچه دستان من از شیر جمل کوتاه است
شاه زاده پسری ، جای برادر ، دارم
در قد و قامت رعنای تو هفتده رکعت
احمد و فاطمه و حضرت حیدر دارم
حاجی کعبه ی چشمان سیاهت شده ام
این چه حالیست که در لحظه ی آخر دارم
عاشقم دل به دلم نیست عزیزم تو بگو
با چه حالی دم رفتن دل خود بردارم ؟
روضه ی رزم تو شد مقتل جان کندن من
چه قدر دور و برم روضه ی مضطر دارم
رشته های تن صد پاره ی تسبیحت را
می دهم قول خودم بین عبا بردارم
اینکه پشت پدر و پهلوی تو می شکند
یادگاریست ، که از حادثه ی در دارم
یا بنّـــیَ لعن الله بقوماً ذبـحوک
یا بنّـــیَ لعن الله بقوماً قـتلوک
- یکشنبه
- 23
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 14:48
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
روح الله قناعتیان
ارسال دیدگاه