از رباب و زینب الگو میگرفت
از همه نا محرمان رو میگرفت
گرچه مویش سوخت مویش شد سفید
یک نفر هم تار مویش را ندید
بین روضه هر چه را باور مکن
فکر بد در حُجب این دختر مکن
آن کتکها از حجابش بوده است
آن کبودیها نقابش بوده است
خلوتی کن دل هوایی میشود
روضه ی بیبی تداعی میشود
در غمش یک سِیر کوچک کافی است
دیدن گوش و عروسک کافی است
زیر پا چون لاله دیدی گریه کن
گر زن غساله دیدی گریه کن
دختری دوردانه دیدی گریه کن
دست او گر شانه دیدی گریه کن
گریه کن با مجلس ختم و عزا
گریه کن در خانه با بوی غذا
این سه ساله روضه اش احساسی است
دختری که در پی هم بازی است
شاعر:دانیال تقوی
- پنج شنبه
- 3
- مهر
- 1399
- ساعت
- 18:5
- نوشته شده توسط
- دانیال تقوی
- شاعر:
-
دانیال تقوی
ارسال دیدگاه