چون که بر دوش گرفته ست علم را با مشک
همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟
حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید
نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک
کار ما نیست که او را ز نفس اندازیم
مگر آنی که بی افتد به زمین تنها مشک
شد همانی که علمدار از آن می ترسید
دستش افتاد..سرش خرد شد و اما...مشک..
گفت ارباب چه آمد به سرت ماه حرم؟
گفت عباس فدای سرتان...آقا مشک
قول دادم به سکینه بروم برگردم
قول دادم برسانم به حرم خود با مشک
-
- سه شنبه
- 15
- مهر
- 1399
- ساعت
- 22:38
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه