رسیدم با وضو تا مِی بریزی
به کف دارم سبو تا مِی بریزی
شده یک آرزو تا می بریزی
سبوی روی دستم بی شراب است
نگاه چشم مستت را بنازم
دلم را زیر پاهایت بسازم
به یادت ساز دلتنگی نوازم
دعایم کن دعایت مستجاب است
ترحم کن به آه و حال زارم
به حال زار و درد بیشمارم
به درد بیشمار و روزگارم
نگاه لطف تو بر من ثواب است
کجا ماندی دلم را غم گرفته
دلم را غصه ی عالم گرفته
ز درد دوریت گِریَم گرفته
بیا که چشم هایم غرق آب است
دعا کردم بیایی جان جانان
دعا کردم بیایی مرحم جان
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا هنگام باران مستجاب است...
- شنبه
- 8
- آذر
- 1399
- ساعت
- 21:16
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه