نشسته بین خانه مرد تنها
زده حلقه بدورش کودکانش
بسوزد همچو شمع وناله دارد
برای داغ زهرای جوانش
ندارد او دگر غمخوار، ای وای
به دریای بلا افتاده جانش
گل بی مثل حیدر گشته پرپر
خزانی گشته باغ وبوستانش
برفته گل، بمانده چار غنچه
بسوزد جان برای باغبانش
صدای ناله ی زینب بلند است
شده دلتنگ مام مهربانش
به جای مادرش غمخوار باباست
به چادر گیرد اشک دیدگانش
یل خیبر، یل خندق، یل دین
زکف داده دگر تاب وتوانش
همو که شاهباز ملک دین است
بیفتاده شرر در آشیانش
دعای غالبش امن یجیب است
نسازد با علی دور زمانش
خداوندا بده صبری علی را
که دشواراست براو امتحانش
شعر:اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 20
- آذر
- 1399
- ساعت
- 15:51
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
مصطفی