امشب خرابه از رخ تو مثل گلشن شد
ویرانه روشن شد
شکر خدا دیدار رویت قسمت من شد
ویرانه روشن شد
کِی جای سلطانی شده در کنج ویرانه؟
ای جان و جانانه
کاشانه ی بی بام و در، وادی ایمن شد
ویرانه روشن شد
از چه علیّ اصغر خود را نیاورده
پنهان کجا کرده
شاید که او هم کشته از بیداد دشمن شد
ویرانه روشن شد
خواهم بگویم با پدر عمه فداکارست
از بس وفادارست
با چلچراغ اشک او خانه مُزّیَن شد
ویرانه روشن شد
تا بوده گل در اختیار باغبان بوده
با او گل آسوده
من آن گلم که باغبانم زیبِ دامن شد
ویرانه روشن شد
شاعر:علی انسانی
- یکشنبه
- 19
- آذر
- 1391
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه