دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر
دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر
یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را
دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر
به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی
ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر
سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی
ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر
سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را
حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در
ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه
گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر
صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت
سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر
اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد
علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر
- پنج شنبه
- 4
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:35
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
داریوش جعفری
ارسال دیدگاه