مدینه از سرِ من خواب برداشت
صفا از خانه ی مهتاب برداشت
تو رفتی بعد تو با گریه هایم
تمام خانه ام را آب برداشت
تو افتادی زمین و فضه می گفت
درِ این خانه از جا، تاب برداشت
خدا را شکر فضه بود و، آمد
به زحمت از پَرِ تو باب، برداشت
گهی زخم تو، گاهی چشم زینب
ز دستِ میخِ در خوناب برداشت
ز قنفذ مالیاتش را برای..
…دو ضربه، زاده ی خَطّاب برداشت
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 9:51
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه