• جمعه 2 آذر 03


حسی غریب بود شب دفن فاطمه (شعر شام غریبان)

577

هدیه به روح مطهر مادر سادات سلام الله علیها
و شهید قاسم سلیمانی (الحقنی الله به)

غربت عجیب بود شب دفن فاطمه
حسی غریب بود شب دفن فاطمه

باران اشک ز چشمان روان چو سیل
دل بی شکیب بود شب دفن فاطمه

وقت وداع آخر زهرا رسیده است
داغ حبیب بود شب دفن فاطمه

ورد لب علی، دوای صبوری اش
أم مَن یجیب بود شب دفن فاطمه

تنها دوا برای علی وصل فاطمه است
نعم الطبیب بود، شب دفن فاطمه

(آه از دمی که سنگ لحد را نهاد علی
در پیش قبر فاطمه از پا فتاد علی)


تنها بدون فاطمه دنیا جهنم است
این روزها و ثانیه ها یک به یک غم است

هر روز اگر برای تو گریم عزیز من
باز این مقابل غم عظمای تو کم است

امشب هوای شهر مدینه گرفته است
باران شروع شده، کجایی؟ که نم نم است

یاسین بخوانمت به صدایی مقطّعه
یا ... سین، صدای علی غرق ماتم است

حالا که باز وقت خداحافظی شده
بنگر چگونه فاتح خیبر قدش خم است

(اشکم روان و می روم و می گذارمت
ای مهربان من، به خدا می سپارمت)


باید روم به خانه، یتیمان تو هنوز
مشغول گریه اند، پریشان تو هنوز

خیلی حسن شکسته، به دیوار زل زده
در فکر پیکر و تن بی جان تو هنوز

رنگ از رخ حسین پریده نگاه کن
هست او امیدوار به درمان تو هنوز

زینب به روی پای من افتاده، فاطمه
حس می کند که هست به دامان تو هنوز

سفره بدون نور رخت پهن می شود
جمعیم دور هم همه گریان تو هنوز

(من هم هنوز باور هجران نکرده ام
موجی شکسته ام که طوفان نکرده ام)

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:7
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران